هوووممممممم. عِح ???? حرف زدنم نمیاد خب ????
آهان آهان !
امروز برامون امتحان هلال احمر گذاشته بودن ، واس خاطر این امتحان ، آخر هفته م گند زده شد -_-
چرا!؟
چون موندم تو این شهرِ کوفتی و ۲۶۴ صفحه پی دی اف با کلی عکسِ پاور خوندم و دهن مهنِ چشام صاف شد رسما✋. البته بماند ک تا پاسی از شب بیدار بودم و امروز هم کَله سحری پاشدم و هی چُرت میزدم رو گوشی.
به هر حال عملی و تئوریش رو نسبتا خوب دادم و راضی ام (:
البته نکته ی مثبتی هم داشت و اون اینکه باعث شد کتابخونه مرکزی اینجا رو یادبگیرم انصافا کتابخونه ی خفن و لوکسی داره خوشمان آمد!????
دوشنبه هم بعد از امتحان تربیت بدنی با چند تا از بچه ها رفتم نمایشگاه کتاب و چون وقتم کم بود ، هول هولکی فقط یدونه کتاب م و با ۱۰ دقیقه تاخیر برگشتم خوابگاه -_-
ظهر دوشنبه هم ، راهپیمایی گروهی (!) رفتیم ک مبینا خانوم امتحان icdl ش رو بده !! فقط یادمه تو مسیر انقدر چرت و پرت بافتم ب هم و خندیدیم ک آخرش خودم دل درد گرفتم. (قبلنا خیلی بیشتر اینجوری بودمالان انگار دیگه انرژیم رفته در "خود فرو رونده" شدم گویا !)
بعد ک مبینا رو فرستادیم واسه امتحان با پریسا و یکی دیگه از بچه ها رفتیم کافه و عکس و ازین بعبارتی لوس بازی های دانشجویی دیگر !
خلاصه ک این بود داستانِ این هفته ی من در این جهنم آبادِ عُلیا !
امتحان ,آبادِ عُلیا ,جهنم آبادِ ,جهنم آبادِ عُلیا منبع
درباره این سایت